RSS

Poem posts of '1400' 'September'

039

در رنسانس شیفتگی

تعبیری نگران‌کننده دارم

با این کهولت واژه

به نوزایی انگور

می‌رسی

038

تنم دشت

وقتی هوس دویدن داری

آغوشم آسمان

وقتی هوای پریدن

تمام من تو           رویای آرامش

تمام من نور

وقتی پلک می‌گشایی به صبح

ابرم بر

عطش احساس

ذره ذره‌ام کلمه

 برای سکوت‌ات

مدامم حافظه

چشمانم قاب صورتت

هماره

037

تکه‌های رنگ

لایه‌های نور

خواب‌های دور

صبح راستین

بازتاب عرش

تا سپیده‌دم

پای سر به راه

دست منبسط

خنجر زمان

قصد ارتکاب

036

وعده‌های خلف به تاریکی محض

پت پت تنها روشنایی کوچه

قرار مردی با خودش     بی حضور سایه‌ها      بی‌ترس تعقیب

خمیازه‌های خوفناک

در تردد ارواح

از پلک بسته دیوار

وقتی قبرستان مرده‌ها را پس میزد

زنی بر خاک مانده بود

035

تاریخ مو به مو تکرار شد

وقتی به دنبالت

تمام پارک را

حالا جویای احوالت که می‌شوم

به ناخوداگاه حواله‌ام می‌دهند

تو تا کجای

قسمتم آمده‌ای

که ته سیگارت هنوز دود می‌کند

پای تنها نیمکت خالی

خاکستر سردی به باد رفت

پیشینه‌ات اما نمی‌دانم به کجا

034

مرا از هیچ وسوسه‌ای نترسان

هر شب پشت زیگورات‌ها

با مردان مومیایی می‌رقصم

بی آن که سر از کار باستان‌شناسان درآورم

حتی الهه‌ها از نفس افتاده‌اند

033

نمی‌دانی

چه پیش خواهد آمد

وقتی بنفشه وا نشود

وقتی صدای گریه دختر به مادرش نرسد

و سهم درد تو و رنج من یکی نشود

نمی‌رسی به کشف جاذبه‌ای که تو را نگاه داشت

نمی‌رسی به تحمل

به درک واقعه

وقتی مرا برنجانی

032

همه چیز به تو ختم شد

وقتی ماجرا آغاز شد

مجسمه‌هایم را آب می‌دهم      تازه بمانند

نمی‌گذارم بوم‌هایم خشک شوند

تو اما

هی شعر تازه بگو و به باد بده

ببین به کجا ختم می‌شود

031

هیچ از من نماند

پَر شدم     برشانه‌ات

چه شد که خم شدی

030

قرن‌هاست

اسیر جاذبه‌ام

زمان روی ارقام خود پا فشاری می‌کند

در مساحت ساعت

به یادت نمی‌آورم

قبل از آغاز فرسوده‌ای

سیب را فریب تازگی می‌دهی

وقتی حوا

عاشق شیطان می‌شود