شوق سراسیمه
بار انداز خیابان
کاربران زیر باران
شسته می شود این زخم خانگی ؟
صدای مسافت باد از کالبد کوه
دور از دسترس
به ستایش خود ایستاده ام در معبد تن
باری به هر جهت
آفتاب را
شوق سراسیمه
بار انداز خیابان
کاربران زیر باران
شسته می شود این زخم خانگی ؟
صدای مسافت باد از کالبد کوه
دور از دسترس
به ستایش خود ایستاده ام در معبد تن
باری به هر جهت
آفتاب را
ما زن نیستیم
یک مشت بادکنک رنگی رقصانیم
بزک کرده
بی نخ
عاقبتمان
آسمان
در خواب بادام
در رختخواب گل
فریب عطر سپید
دل آشوب علف
باریکم و بی قرینه
پروانه به خوابم می وزد
هوش سرشار از بنا گوش
زنان بی سینه بند آویزان
هراس آلوده در خطوط ویژه
هستی نیستی انگار سارتر
پرده برداری از مجسمه ها
برای جلد آخر شاهنامه
که در متروی چمران جا ماند
سوگواری نکن
به فردوسی بیا
یک کاپوچینو مهمان من
زوایای مندرج محدود
پرتو لایزال بنفش
سایه روشن پرواز
از چهار جهت اصلی
وقتی از بستگیها میجهی
حجم اندامت
اغواگر نقاشیست
که شاعر میشود
واحد بیشمار
دو تن
گریخته از منطق اوزان
ماتِ بینش آتش
ستایشگاه شعر
بوسه در مایه ماهور
این اندوه پاک را
زوزه گرگان به شب رساند
کلونی پنهان
در سکوت باغ
پای انار شیفته
خواهش آفتاب
حوالی بعدازظهر سرد
به عطر تنت داغ
تهمانده روز را خواباندیم
مابقی بوسه و قضایای دیگر
تا
آفرینش مجدد
اقتدا میکنم به نگاهت
وقتی حوالیام ابریست
وقتی کسی مرا نشناخت
پیرهنم بوی خاک و آشتی میداد
چقدر کم سالم
چقدر وسوسهانگیز
برای لمس خیالی که سخت عریان است
برای با تو لمیدن
کنار خاطرهها
حس مشترک از آب چشمه گرفتن
باز غلتیدن به روی همهمه سبزناک چمنها
خواب فاصله دیدن
دوباره بوسیدن
ببین
حضور من از پشت سنگها پیداست
و سمت بادها را همیشه میدانم
به نطفههای حقیقت چقدر نزدیکم
و بغضهای زمین را هماره باریدم
کرانههای کور
لمس عریانی ساحل
افق راحت ماسه
فصل آواز والها
دور میشوم از هر دو سو
با شیب ملایم صدف
به جانب خویش
با من که هجاها را
مرتب کنم
با من که قصه ببافم بر
حاشیه خوابهایت
و داستانسرایی کنم
راههای نرفته این سی و چند سال را