093

در من زنی ست که سر از پا نمی شناسد

 

به عقد رودخانه در آمده

و ساحلی را بوسیده

 

تند می دود

تا به اسبها برسد

 

نان می پزد

برای توله گرگها

 

زنی که رنگ می بازد

برای بوم هاش

Leave your comment